2007/01/31

عنصر هستی

این همه فلاسفه دیفرانسیل هاشون را ثابت نگه داشتن و زخم کون گشادی گرفتن. این همه پیامبران خودشون و قاچ کردن و در اختیار ملت قرار دادن.اینهمه دانشمندان شب تا صبح بار علم (خاک بر سر ا) به دوش کشیدن تا بتونن عنصر هستی رو ‍پیدا کنن.اما تلاشهاشون به گ..رفت!اما امشب عنصر هستی پیدا شد و در آگهی های ضمیمه ایران اعلام کردند که:ای عنصر هستی فرامرز! ای که با گشودن چشمات بها رو نوید دادی تولدت مبارک.

لعنت

لعنت بر پدر و مادر کسی که بدون برنامه ریزی در این مکان بچه میزاید!مخصوصا در سال ۵۷ و ۵۹ واقعا اگه پول نداری کیسه نایلون بکش سرش!

آدم جوگیر!

یه پسر دایی دارم غیر قابل لمس احمقه!می گفت:فیلم جن گیر رو دیدی؟خیلی ترسناکه.دوستم گفت که تو سینما حرفه ای نشون دادن که هنرپیشه اصلی فیلم خودش سر صحنه از ترس غش کرده !

کونه حرفه ای

یه اصطلاح یاد گرفتم که فقط یه انه مصور می تونه باهاش حال نکنه...
فلانی کونش رو میزد زمین و می اومد! استعاره از اینکه فلانی با عجله اومد! حالا چی شده بوده که همچین اصطلاحی ساخته شده؟؟؟ آخه تو چه حالتی آدم هی خودشو بکوبه زمین زودتر میرسه؟مگه اینکه کونه طرف مادرزادی چراخ(چرخ دار) باشه...یا کونه طرف از ما بهترون باشه... یا طرف نفر اول ماراتن کونها شده باشه...یا کونه طرف خالدار باشه...

2007/01/30


و خداوند انسان را آفریدن همی کردندی.گفت:ای بنده در زمین بیاسا و مهندسی بخوان.مباداخرشوی یکی از رشته های تخمی تحیلی علوم انسانی را بخوانی,که اگر این کار را کردندی تا آحر عمر انگشت به کان ماندندی وچون همگان را در دانشگاهای فرنگ راه بدندی,تو را به چیزشان نیز حساب نکردندی.

بخشی از کتاب((گه خوردندی الزیادی فی الزندگانی))

اشتباهه مردن!

وضعیته ان و گه که میگن همینه ها....آدم بمیره هم اشتباهه ! داییم ۲ماهه که فوت کرده ..چند شب اونجا بودم..جدا اشتباه کرد که مرد!!!!!!!!!!!

قهوه هستیم

بسیاری از مفاهیم را می‌توان از طریق متضاد آن‌ها تعریف کرد. تنها آن است که در اطرافش کسی نباشد. سؤال اینجاست، چرا ذکور من، أنوث من را تعریف نمی‌کند؟ اگر ذکور من معرف أنوث من است، پس دگر جنس مرا معرف چیست؟ ار از خود پرسی که مگر این، چند جنس دارد، به تو گویم که سؤالت را بدین سان پرس. هر یک از ما چند جنس داریم؟ کدامین جنسمان غالب است و کدامین خاضع؟ مگر داشتن آلت ذکور، مردانگی را در حد اعلاء نوید می‌دهد؟ پس این‌ همه ترنس یا همجنس‌گرا چه می‌گویند؟ هیچ یک از ما مرد نیستیم و هیچ یک از ما زن نیستیم و هیچ یک از ما ترنس نیستیم و هیچ یک از ما همجنس‌گرا نیستیم. ما فنجانی از قهوه هستیم با شیر و شکر. اگر قهوه‌مان بیشتر باشد، قهوه‌ای هستیم و اگر شیرمان بیشتر باشد سفیدیم و اگر شکرمان بیشتر، شیرینیم.

2007/01/29

یک لحظه درد و .... دنیا عوض می‌شه

می‌دونم که چرا از دیدن شلوار جین، چشمات تنگ می‌شند و خیسی رد اشکت رو روی گوشهٔ گردی دماغت حس می‌کنی. می‌دونم. و می‌دونم که چه‌قدر دوست داشتی مثل من باشی و هر وقت که دوست داشتی، با خیال راحت زیپ شلوار جینت رو با یک حرکت و بدون محاسبه بکشی بالا. می‌دونم. نگران نباش. یه روز نصیب تو هم می‌شه، تمام دردش مال یک لحظه است و بعد .... دنیا برات عوض می‌شه! همه‌چی شکل دیگه‌ای به خودش می‌گیره. دیگه نگران نیستی که وقتی شلوار پارچه‌ای پاته، صبح زود تو خیابون توجه کسی رو جلب کنی. یا دخترهای دبیرستانی نشونت بدند و ریز ریز بخندند. تمامش یک لحظه است و بعدش دنیا برات عوض می‌شه!

2007/01/28

نفر اول کنکور

وقتی تو بینیمو با انگشتی که ناخنش بلنده تمیز میکنم ...خیلی شاد می شم !مخصوصا زمانه چرخوندن و گیر کردنشون به ناخن...اون لحظه یه لذته خاصی داره...من کاملا مخالفم به محتویاتی که میتونه انقدر شادی بده بگن آت و آشغال . دقت کردی که هر چقدر با آرامش بیشتر و با ظرافت انجام می دی چه حالی میده.آهان یه قسمته خوبش اینه که این شادی بخش های گومبولو گیر میکنن به موهایی تو بینی و بیرون نمیان یا آبکین و هی لیز میخورن ولی وقتی بیرون میاد و می چسبونم به زیر تخت یا در و دیوار انگار نفر اوله کنکور شدم.

2007/01/27

بالا بردنه شان

بیاین برای بالا بردن شانه زنه مسلمانه ایرانی بزنیمشون سر میله پرچم نصبشون کنیم بر سر هر کوی و برزنی!

2007/01/26

تفاوت

یکی از تفاوت‌های ابتدایی من با تو اینه که تو می‌تونی روزی صفر الی ۶ وعده غذا بخوری. و بعد از هر وعده، می‌تونی هر کاری دوست داری بکنی. اما من باید روزی ۳ و فقط ۳ بار غذا بخورم. و بعد از هر وعده غذا، باید یک لیوان شربت واکسن فلج اطفال بخورم. اون هم بدون شکر.

عزاداری

تلویزیون رو روشن کردم داشت عزاداری نشون میداد..نوحه سرا با چشمانی گریان گفت: بدنه حسین رو زمین افتاده بود...سرش از بدنش جدا شده بود لباش از تشنگی خشک شده بود اما میگفت زینبم...زینبم. اینا دیگه افتادن به توهمی عزاداری کردن.چند سال بعد حتما یارو میگه حسبن بنزین نداشت ماشینش گیر کرده بود گفت مسیح تو کجایی..مسیح با الاغش میاد یهو یه گودزیلا میاد تو میگه به چه الاغه با شخصیتی با من ازدواج میکنی؟؟؟


میگه: برو در خواست دستیاری استاد بده.می گم:اگه رفتم و بهم نقش دستمال توالت استاد رو دادن و گفتن که اینم یک جور دستیاری از نوع چیز یاری استاده,اون وقت تو می یای حواب بدی؟


خیلی حس عجیبیه!یک چیزی مثل خلسه فلسفی یا گر گرفتن روشن فکری می مونه.حاضری از کون دارت بزنن ولی بهت نگن پاشو.اسهال داشتنو می گم.العلان کلی کون آدمهای یبس سوخته.اما به نظر من یبس بودن خیلی آبرومندانه تر از دیدن قیافه شوک زده آدمهائی که بعد از گلاب گیری تو از توالت درمیان.من شخصا وقتی که هیجان زده میشم یک چیزی ته دلم قارپ می ریزه پائین.حالا فرقی نمی کنه این هیجان افتادن مدنی 6 باشه یا هیجان یک خاله زنکی داغ.من که رابطه هیجان و ریدمان (قافیه درونی رو کف کن)رونفیمیدم.یا هیجانات من ریدمانیه یا ریدمانات همون هیجانات هستن.(به روح شاملو قسم می خورم که اگه ات عربی رو از من بگیرن ,قیافم شبیه اون آدمهای خود شیرینی میشه که آدرس ایمیل استاد رو اشتباهی وارد کردند. )