داستان خواب من
ای بابا.ساعت ۹ من دارم از خواب میمیرم.ساعت بدنم تنظیم نمیشه!من نمیخوام بخوابم وگرنه یخ می زنم!
ای بابا.ساعت ۹ من دارم از خواب میمیرم.ساعت بدنم تنظیم نمیشه!من نمیخوام بخوابم وگرنه یخ می زنم!
هر روز به محسناتم اضافه میشه. تازگیها یه مرگیم شده.شب ساعت ۹ خوابم صبح ساعت ۴ چشام باز باز میشه(حالا خیلی ایران رو دوست دارم٬صبح ها هم زود چشم به جمالش روشن میشه)الان نیم ساعت که از ۹ گذشته و من دارم با نشادر درمانی سعی میکنم خوابم رو تنظیم کنم.
امروز رفته بودیم با دوستان کوه خارج از شهر. تمام طبیعت بی جان و با جان یک طرف٬ این صحنه ای که می خوام تعریف کنم یک طرف.ما تو ماشین نشسته بودیم و داشتیم بر میگشتیم دیدیم از جلو ۲ تا الاغ دارن میدوند و جلویی لگد میزنه تو صورت الاغ پشتیه٬ همینجوری الاغ جلویی تو صورت الاغ پشتیه میزد تا در یک فرصت عالی الاغ پشتی متصل شد به الاغ جلویی اون هم از پشت.(بهار دیگه) من تا حالا جفت گیری الاغ رو ندیده بودم باحال بود اما پشت کار الاغ نر برام تحسبن برانگیز بود که این همه تو صورتش لگد خورد اما هدفمند ادامه داد.و من از یک الاغ درس عبرت گرفتم که در زندگی باید جدی بود و دنبال هدف دوید.
فکر کنم اگه لباس الاغ بپوشیم و بریم تو خیابون آزاد باشیم٬کسی که به این الاغ ها توجهی نکرد!
بعد از ظهری خیلی اضطراب داشتم ٬ هی فکر میکردم چی شده؟نکنه حس ششم دار شدم خودم خبر ندارم و الان یک گوشه دنیا لنگ و پاچه های آدمها بر اثر یک طوفان به هم گره خورده و یکی داره با روده یکی دیکه کوکو درست میکنه و با چشمان بینوا و معصوم کودکان تیله بازی میشه؟(توجه داشته باشید که من هم فکر های خشنی دارم و ممکنه با تفنگ برم آدم بکشم٬اگه یک روزی تصویرم رو از شبکه سحر دیدید تعجب نکنید)
خلاصه بعد از کلی اضطراب و کلافگی ٬ تصادفا رفتم دستشویی و گلاب گلاب تر تر تر٬گلاب گلاب تر تر تر.....
اضطرابم رفع شد!کجایند این محققان علوم و روان...
من یک پسر عمه دارم که فلجه. هر روز صبح که از خواب بیدار میشه، وقتی میره رو ویلچر بشینه کلی دلم براش میسوزه. تا حالا دیدی که یه چس بره رو ویلچر؟ من هنوز نمیدونم که چه جوری خودش رو روی ویلچر نگه میداره. ما چسهای سالم هم نمیتونیم خودمون رو یه جا بند کنیم، چه برسه به چسهای افلیج.
قراره که سازمان چسهای متحد یه گروه حمایت از سکس نرمال در انسانها تشکیل بده. کل مذاکراتش رو هم با سازمان ملل متحد آدمها انجام دادیم. آخه فکر کنید وقتی که شما دارید از طرق نامعمول حال و حول میکنید و در همون حین، اون بانوی متعهد میچسه، این بچه چس که هنوز ضعیفه در برخورد با اون آلت قدر، چه آسیبهای روحی و جسمیای میبینی؟
دکی جون!محاسن یک چیزرو میگی٬خوب معایبش رو هم بگو دیگه! مثلا همین اسفناج.گفتن آهن داره٬ استخونها رو بتون ریزی میکنه٬ ال میشی٬بل میشی٬ريیس جمهور میشی.....یک کلام نگفتن اگه ۳ روز پشت سر هم بخوری سردیت میکنه٬گلاب به روت هی تر تر...حالا خوبه دم دستشویی رو مین گذاری کردم؟!پاهام کبود شد بس که سر خلا نشستم.
مملکت به گه نشسته یعنی ایران.رفتم آب کوفت کنم دیدم آب قطع.۲ ساعت پای تلفن بی صاب نشستم شماره امداد بی پدر آب دونی رو گرفتم.میگم:ای بر پدرتون لعنت آب چرا قطع؟میگه: مخازنمون دچار اشکال شده حداقل تا ۱۱ آب ندارید.حالا الان ساعت چنده؟ای که کلا بی آب بمونید زناتون تف هم تو صورتتون نندازن با این سیستم اداره مملکت .مملکت که نه٬قبرستون بهتر.باز اونجا یکی با آفتابه و پیت حلبی آب سر قبرها میریزه
یه خاله دارم که فوق لیسانس روانشناسیه.یه اتفاقی تو خونمون افتاده بود که مثلا ناگوار بود.با صدای نالان و دلسوزانه زنگ زد و بهم گفت: ناراحت نباش٬ همه که نباید راحت باشن تو همین خرابه ها دنبال زندگی بگرد.راستی یه موقع به دخترم تو این روزها حرف نزنی٬ امتحانهای ترم فوق لیسانسش شروع شده استرس میگیره!کاری نداری خاله جون؟خداحافظ.
تشکر صمیمانه دارم از ذهن خلاقه یک بچه دبستانی در ساختن فحش. فحش خلاقانه این است: کون بالا تپه٬واستا!!!! دقیقا معنی فحش چیه رو نمیدونم.کون بالای تپه که زشت نمیشه و حتی میشه در موزه هنرهای معاصر کذاشت...شاید هم آدم بی کون منظور باشه که این بد!!!! آخ من چقدر بی تربیتم.خیلی نوشتم ک -و -ن .
تو تاکسی نشسته بودم٬خانم بغلیم خوابش برد و لم داده بود بهم. به شوهرش لطف کردم و بیدارش نکردم!
نزدیک خونمون دارن خونه میسازن.داشتم رد میشدم که میخکوب وار حال کردم.۳ تا شورت رنگی پاچه دار(قرمز٬سبز٬کرم) روی طنابی یود که بین ۲ تا ستون سیمانی بسته شده بود.رنگی بودن شورتها یک طرف٬اینکه کارگرها شورتاشون رو جایی پهن کرده بودن که آفتاب بخوره خیلی باحال بود. و از اون باحالتر دیدن شورت پاچه دار گارگران مشغول به کار بود.ایول ایول..